سکوت آینه



بیخانمان سقفی دارد به بزرگی آسمان آسمانی که هیچ معماری طرح و رنگش را تا کنون نساخت
آنها به بزرگیِ دلشان سقف بارانیشان را با ما تقیسم کردند و ما همچنان در پی ساختن سقفهای کوچکتریم تا کسی به جز خودمان زیرش جای نگیرد
آدمهایی صبح به صبح با صورت نشسته به روی سرشان تاج میگذارند و خود را برازنده داشتن تمام لقمه نانهای آدمهای دیگر میدانند،  پرسه ميزنند در كوچه هاي شهري كه دیگر جاي قدم زدنهای عاشقانه هم نيست چه برسد به اینکه بخواهند بودنشان را به رخ این و آن بکشند
خدایا اینجا چقدر پادشاه دارد که هر روز  نمرود را زنده زنده ميسوزانند و بندگانشان را خدايي ميكنند
کسی به کسی نیست و دیگر فرشته های سر شانه هایمان هم یکدیگر را نمی شناسند!
خیالهای باراني دیگر خيالي نيست و هوايش ديگر به رنگ آبی نیست تا بتوان در آسمانس نفس کشید درست مثل شعر عاشقانه اي که خجالت کشید و دیگر نوشته نشد و مثل نمازی که دیگر خوانده نشد و دعایی که برای همیشه فراموش شد
 من درست از دیروز تا فردا و تا همیشه
ساکت مانده ام
که چطور میشود؟!
تمام پنجره ها را بست و در اتاقی تاریک نفس کشید!
و در خیابانها خوابید و فریاد نکشید! 
مگر میشود در آینه نگاه کرد و خود را نشناخت و چطور ميشود کسی را حتی به اشتباه دوست نداشت!
اگر خدای دیگری بود می پرسیدم
با این همه آدم و گذشت این همه زمان فرصتت برای یک روز رستاخیز كافيست؟ 
ميدانم اگر هر خدای دیگری بود
 حسابرسی یکجا در یکروز قطعاً گیجش می کرد
و اما عجب صبری خدا داری!!
#نگاردزکی زاده
28/08/2019


سکوت آینه

دیشب انگار تمام شب
من به رویای تو باز
تا به صبح بیدار مانده بودم
امشبم باز همان نقش خیالت
پشت چشمهای بسته ام
در میزند
باز هم تو را گم میکنم!

رد پاي آخرت آن نگاه اولت
باز تکرار میشود
این چه پایانیست؟
که تو با چشمهای بازِ من ساكت
با چشمهای بسته ام حرف میزنی
من از این بیدار بودن
تو از آن سو بی خیالی
تا کجا تاوان عشق را
با خود به سودا میبریم
تا کجا هی میرود
این لحظه ها و گم شدن
من بدنبال تو و تو،
سردر گم از نگاه من
تو‌کجایی و هم اینکه من کجا!
#نگار_دزکی_زاده
/03/2019


سکوت آینه

سلام مهربان من
باز به خوابم آمدی
باز یک خواب تکراری
و باز همان شعر تکراریم را می نویسم
شهر دلم پر از آدمهای خسته و ساکتند
مهربانم!
خوش آمدی 
وقتی چشمانم به روی هم میرفت
خودم را به آغوش تو سپردم تمام شب را،
هذیان نمیگویم!
اما تو فقط در دنیایِ چشمانِ بستهٰ منی
وقتی تو از اینجا تا همه جا، هیچ کجا نیستی پس کجایی!؟
وقتی مردمانِ شهرِدلم به من میخندند و حرف نمیزنند
من حتی یک قطره اشک هم نمیریزم
که کسی مرا صدا نزند چون کسی مرا مثل تو صدا نمیزند
همه خسته شده اند از منتظر ماندن من
کمی دارد دیر میشود که از خواب بیدار شوم
کمی هوشیارم کن تا مردم خسته شهر کمتر بهانه گیری کنند
مهربان من
پس کی صبح میشود؟
#نگار_دزکی_زاده
/03/2019


سکوت آینه

شايد هرشب بخاطر من ميآيي
اما من در خودم هم نيستم من از كجا بايد آمدنت را بشناسم! من هميشه فقط منتظر بوده ام معني رسيدن را نميدانم، مثل بودنهای تلخ یا نبودنهای شیرین
اما گاهي همه چیز غمگین است حتی لبخند یک کودکی که از او چند شاخه گل میخری
گاهي هم نبودن، فقط اتفاقي از طبيعت است مثل نبودن لاكپشتي كه مدتي دوست دارد در لاك خود باشد و
نباشد
و اما نبودن تو مثل آمدنت یک خیال است که نمیدانم آیا منتظرت بوده ام!؟ و یا اینکه همه اش فقط يك رؤياست

#نگار_دزكي_زاده
/03/2019


سکوت آینه

امیدوار بود به پروانه های آبی که با پروازشان رنگ آسمان را برایش بسازند
اما بالهایشان سنگین بود از غم نبودن شمعی که گریسته بود بحال نیلوفر،
 نیلوفری که آرزوی دیگری نداشت جز یک آسمان آبی
و پروانه ها هیچ وقت نتوانستند پرواز کنند.

#نگار_دزکی_زاده
/03/2019


سکوت آینه

به دنبال آسمان نگرد 

گاهي آسمان همين نزديكيهاست

زیر پای انسانهايي که دلشان به گستردگی آسمان بخشنده است

آنقدر كه شب نانی به خانه نمیبرند از نفروختن چسب زخمهايشان.

#نگار_دزکی_زاده

6/12/2019


سکوت آینه

منِ بیدل از هر چه بگی میترسم
که حتي تو عزیز دلی به جز دل من بشوی!
یادت هست؟
يادم تو را فراموش!؟
 تو فراموش کرده بودی و من
 خیال کردم دلم پیش تو امنتر است
تو گرفتی و باختی
یادم تو را فراموش!.
اما تو
 فقط براي "یک لحظه"
 و من
 برای "همیشه" بازنده آن بازی بودم.
#نگاردزكي زاده
1/11/2019


سکوت آینه

من باورت دارم
تو‌هستی و من دیوانه نیستم
همین دیشب میز دونفره امان را مثل همیشه چیدم و تو روبرویم نشستی
 در چشمانت نگاه کردم و چای نوشیدم
از برگهاي مانده به درخت سرو کوچه پرسیدم و تو چیزی نگفتی فقط اشکهایم را پاک کردی
حرفي بزن!
مثل همیشه بگو که در رؤیا حقیقتی نیست
و من هم بگویم آری اما رؤیا حقیقتِ من است
راستی چایت را بنوش، سرد شد!!
امشب از سکوتت نه صبح می آید و نه خواب به چشمهای من.
#نگاردزكي زاده
/12/2019


سکوت آینه

تمام آنچه در سر دارم 

خدائيست که مرا 

آنچه هستم آفريد 

با تفاوتهايم 

آنچه ديگران هستند و او‌ميخواهد

 و من نيستم 

باز دوست دارد مرا

#نگار_دزکی_زاده

2/1/2020


سکوت آینه

باورهای بزرگمان در قالب یک قاصدک کوچک جای میگرفت و میرفت تا آرزوی بعدی و آن قاصدک هيچ وقت بر نميگشت و ما فراموش میکردیم چه میخواستیم 
“زبل خان” همیشه دستش را که دراز میکرد، یک شیر بزرگ شکار میکرد و چه راحت همه جا میتوانست باشد
و ما هیچ جا نبودیم و نمیخواستیم باشیم به جز در دلهای گرم همدیگر چه آرزوهای کوچکی مثل ستاره ها روی صفحه آسمان چیده می شدند و ما هم یاد گرفته بودیم دستمان را دراز کنیم و ستاره های آسمان را یکی یکی شکار کنیم، شعرهای کودکانه امان را خواندیم و درسهایمان را از بر کردیم و نمیدانستیم آنها را برای چه باید بلد باشیم!
دیگر نیستند و فراموش شده اند عشقهای معصومانه کودکیمان زیر سقفی که ‌دلهایمان یکی بود و بیگانه هنوز مثل علف هرز زیر فرش خانه امان ریشه ندوانده بود
تکرار نمیشوند و خاطراتش مثل نسلهای رفته از یادمان میرود آنقدر که دیگر نوشتنش هم چیزی جز تکرار نیست.
الهه سکوت من!
سالهایی گذشت،  با سرگذشت!
برای فقط یک جمله ای که ناتمام مانده است، مگر چقدر برگه سفید دفترم لازم است؟
وقتی زمانی نمیگذرد!
چه باید نوشت از  آن پایانی که نمیآید؟
#نگاردزکی زاده
24/2/2020


سکوت آینه

بدون تو بکجا باید میرفتم؟.با تو آمده بودم، راه برگشت را نمیدانستم
تمام فصلها در دستان تو بود و فقط پاییز در دستان من
تو نیامدی و من تمام برگها را به دیوار اتاقم چسباندم 
و‌خاطره دستان تو زیر  پای رهگذران از  یاد رفت
#نگاردزکی زاده
5/3/2020


سکوت آینه

ريز بيني در تار و پود زندگي مانند كوچه هاي بن بست است تارهاي زندگي مهمتر و پر رنگترند ومسيرشان هميشه صاف و يكدست.  

و مهمتر اينكه جنس آدمها همه يكي نيست گاهي مثل نمد زبر و سخت و گاهي مخملي و انعطاف پذيرند

بعضي وقتا رها كردن و بيخيال شدن مثل پاره کردن زنجیرهایی هست که دست و پایمان را بسته تا فراتر از زیباییهای ظاهری را نتوانیم ببينيم 

و گاهی گذشتن از چیزها یا کسانی که آزرده خاطرمان میکنند باعثِ شايد يك دم و بازدمِ بيشتر در زندگي ميشود و هيچ چيز ارزشش بالاتر از یک نفس راحت كشيدن نيست يك نفس عميق كه حس فارغ بودن از " افکار بیگانه " به انسان دست ميدهد

مقصر تمام ناآرامیهای زندگیمان خود ماییم 

گاهی از هیچکس هیچ چیز نخواستن را هوای سبکتری را نفس میکشیم 

و گاهی دغدغه اینکه حس پنجنگانه کدام موجود زنده ای در اطرافمان به سمت ما معطوف شده، ما را از پله های ترقی به پایین پرت میکند

وقتی می شود از بزرگراههای صاف و یکدست با زمانی کوتاه به مقصد رسید چرا باید خیابانهایی را طی کنیم که بارها باید برای چراغهای قرمزش بایستیم؟

#نگاردزكي زاده

22/11/2020


سکوت آینه

آخرین جستجو ها

نوشته های یک پرستار یوزرنیم پسوردهای نود 32 تیدا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. دیانا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. هر چی که بخوای تخفیف ویژه فقط برای امروز پروژه و تحقیق سامانه مراقبت از خانواده (SPY24) aspenuvz1 cant